seyedrezabazyar>

مشاور تحصیلی احسان افشارمنش

++این مطلب توسط احسان افشارمنش تهیه و نشر گردیده است++
مشترک روزنامه مشاورین شوید
پس از تکمیل فرآیند ثبت نام، ایمیل دریافتی را تایید نمایید.
یادداشت سردبیر

زکات علم، نشر آن است!

دوستان و همراهان عزیز:
کلام آغازین را از مدیریت محترم وبلاگ بیان وام می گیرم; هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. فراموش نکنیم که زکات علم نشر آن است و برای سهیم کردن دیگران در آنچه کسب کرده ایم لحظه‌ای نباید درنگ کنیم. 
این وبسایت با دو آدرس: 
در دسترس می‌باشد.                                                                              
احسان افشارمنش
مشاور و روانشناس بالینی

رزرو وقت مشاوره حضوری برای رزرو وقت روی عکس کلیک کن

نامه یک کنکوری

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ق.ظ

کامنت یک دانشجوی مامایی


دوستان عزیز و همراه مشاورین. کامنتی از یک دانشجوی خوش قلب به دستم رسیده که طبق درخواست خودشون منتشر می کنم. مطمئنم چون از دل برآمده به دلتون خواهد نشست:

سلام. سایت شما خیلی امید بخشه. هیچ دروغی و حرف کاسب کارانه ای توش ندیدم. من اپلیکیشن شما رو دارم. دوست دارم که این حرف دلم رو از این طریق به گوش همه برسونم و بگم که حس این روزام چیه. دوست دارم همه تغییر کنن. قبلا همش احساس افسردگی و پژمردگی میکردم همش ناامیدبودم ودلم میخواست بمیرم! میدونستم یه چیزتو زندگیم کمه که من این احساسو دارم ولی نمیدونستم چی! همش دورِ خودم میچرخیدم و دنبال یه چیزی ویه کسی بودم که بیاد زندگیمو عوض کنه وازاین وضعیت بغرنج و آزاردهنده نجاتم بده! همش ازبدشانسی وبداقبالی خودم مینالیدم و میگفتم خدا منو دوست نداره وچرا نگاهم نمیکنه! ولی همون آیه معروف قران که میگه:

*خدا حال هیچ قومی رو تغییرنمیده,مگراینکه خودش بخواد*

حالا فهمیدم اون چیزی که توزندگیم کم داشتم خود واقعیم بود,خودی که گمش کرده بودم ودستای دیگران دنبالش میگشتم! اون چیزی که کم داشتم تغییربود و درسته که میگن همیشه قدم های اوله که سخته! آدم وقتی باتمام وجودش قدمِ اولو برمیداره بعد انگار یه مسیر نورانی وقشنگ جلوی چشماش پدیدارمیشه! مسیری که دیگه دلش نمیاد ترکش کنه,تغییر خیلی سخته! هرکی بگه تغییراسونه دروغ گفته! حتی کرم ابریشم هم وقتی میخواد تغییرکنه وپروانه بشه توپیله اش تنهای تنها میمونه!

چقدر این تنهایی شیرینه! باخودت تنهاباشی و به همه چیزایی که گذشت فکرکنی و ببینی که این حقِ تونیست! حقِ کسیکه خدا بهش گفت اشرف مخلوقات…باری که حتی آسمون هم ازبرداشتنش سرباز زد ولی آدم اونو برداشت! میگن خداوقتی زن رو آفرید به خودش گفت: فَتَبارکَ الله اَحسنُ الخالِقین!

همه اون شبایی که بیدار بودم به این جملات فکرکردم,اینکه واقعا لایق این حرف خدابودم یانه! اصلا جدای از جنسیت و موقعیت و نژاد ورنگ وغیره وغیره وتمام مرزهایی که سعی میکنن آدمها روازهم جداکنن,,,واقعا لایق تمام چیزایی که خدابهم داد بودم یانه ؟!

ارزش واعتبار وقدرتی که خدادر وجودمن قرارداد…هیچ آیه ای به زیبایی این آیه نیست:

*و نَفَختُ فیه مِن روحی* ازروح خودم در آودمیدم!

“عظمت روح انسانی ازاین جهت است که این روح درصعودش توانایی و استعداد رسیدن به بالاترین کمال رادارد ومیتواند به عظمتی دست پیداکند که هیچ مخلوقی یارایِ رسیدن به آن مرتبه رانداشته باشد”

وهمین جمله برای تغییریک انسان کافیه! انسانی که اشرف مخلوقاته واز روح خدا درکالبدش دمیده شده! این کالبدی که روزی زیرخروارها خاک پوسیده میشه وازبین میره واون روحی که این جسمو باارزش کرده! وایا من لیاقت این روح بزرگ روداشتم؟! کاری کردم که صفات خدا دروجودم تجلی پیداکنه؟! ووقتی به این جملات فکرکردم تغییرکردن برام یه امرواجب شد! آدم شدن وآدم موندن چیزی فراتر از گونه انسان بودن! بقول اون شعره که میگه: پسرنوح با بَدان بنشست وخاندانِ نبوتش گم شد*سگ اصحابِ کهف پیِ نیکان گرفت و آدم شد!

اگه بخوام قَدِّ یه کتاب حرف دارم بزنم ولی ختم کلامم اینکه حالا که لذت تغییرکردنو چشیدم دیگه رهاش نمیکنم,دیگه هر روزبرای من یه شروع جدیده و یه چالش جدید برای تغییری جدید! هر روزم به این فکرمیکنم که چیکارمیتونم بکنم که ازروز قبلم بهترباشم و شایسته روح زیبای خداوند باشم! درتمام بعد های زندگی نه فقط درس وکنکور! تغییر روح ادمو تازه نگه میداره,تغییر ادمو قوی میکنه,درسته که خیلی سخته ولی ارزشش روداره حتی اگه آدم خسته راه بشه والان به خودم افتخارمیکنم که دارم ازدریچه دیگری به زندگی نگاه میکنم و این نگاه رو برای همه آرزو میکنم! وجمله آخرکه واقعا منو منقلب کرد از استاد عزیزم دکتر شریعتی:

ساعت هارا بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست.

هرکس که درکش کنه دیگه ساکن وراکِد نمیمونه!

  • احسان افشارمنش

انگیزش

کنکور

کنکور95

نظرات (۰)

برای نظر دادن اولین نفر باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">